پس از انتشار گزارش کميسيون اصل، 90 جنجالي از سوي جريان معارض و رسانه هاي آن به پا شد که هر دو پا در يک کفش بر ساختگي بودن مضمون اين گزارش که مربوط به ابعاد فتنهي 88 بود تکيه مي کردند. در اين ارتباط و پيرامون ابعاد، خاستگاه و ريشه هاي فتنهي اخير و فرآيند گذار از فتنهي 78به فتنهي 88، با «حميدرضا مقدم فر»، کارشناس مسايل سياسي و مديرعامل سابق خبرگزاري فارس به گفت و گو نشستيم.
به دنبال انتشار گزارش اخير کميسيون اصل 90 دربارهي فتنهي88، رسانههاي معارض اين گونه القا ميکنند که مباحث مطرح شده در آن صرفاً يک سري ادعاهاي تکراري و در واقع همان متن کيفر خواستهاي دادگاههاي سال 88 بوده که مجدد تکرار شده است و هيچ تفاوتي ميان آنها وجود ندارد. ارزيابي شما در خصوص اين ادعا چيست؟
گزارش مجلس چند هزار صفحه سند پشتيبان دارد و پايه و اساس آن تحقيقي است. نخست اين که نگاه کيفرخواست يک نگاه حقوقي و قضايي است و دوم استنادهايي که ميآورد، استنادهايي است که بتواند در دادگاه براي اثبات جرم از آنها استفاده نمايد. بخشي از گزارشي که مجلس ارايه کرد به ريشهها و استنادهاي ريشهاي ميپردازد.
به عنوان نمونه ممکن است ميان اين گزارش و کيفرخواست آقاي «مهدي هاشمي»اشتراکهايي وجود داشته باشد که آن هم طبيعي است. قطع يقين اگر اين گزارش 700 صفحهاي و يا اسناد پشتيبان آن منتشر شود، آبروي خيليها ميرود. به عنوان مثال در هيچ جاي کيفرخواست بحث محاکمهي آقاي «خاتمي» مطرح نبود که بخواهند براي آن سند بياورند. البته اشارهاي به برخي از اعترافهاي آقاي «ابطحي» دربارهي وي شده است، اما در اين گزارش فرآيندي که آقاي خاتمي در انتخابات طي کرده و تماسهايي که با کشورهاي مختلف داشته و نقش او در فتنه مستند شده که نميتوان آنها را ناديده گرفت.
اين گزارش و مظلوم نماييها و واکنشهاي جريان فتنه فرصت خوبي براي بازخواني پروندهي فتنهي 88 فراهم آورده است. يکي از ابهامها در اين زمينه اين است که سال 78 فتنهاي به نام کوي دانشگاه رقم خورد که، فارغ از ابعاد آن، ظرف يک هفته مهار شد. 10 سال بعد و در سال 88 چنين فتنهاي تکرار ميشود و مهار کردن آن 9 ماه به طول ميانجامد که البته تبعاتش بعد از 9 ماه، کماکان قابل مشاهده است.به نظر شما چرا مهار فتنهي 88 که به گفتهي کارشناسان از جنس همان فتنهي 78 بود، عليرغم داشتن تجربهي قبلي، 8 ماه طول کشيد؟ در اين 10 سال چه اتفاقهايي در حوزههاي سياسي و امنيتي و نيز به لحاظ جامعهشناسي ميافتد که مهار چنين فتنهاي را تا اين حد سخت ميکند؟
بنده تصور ميکنم که بخشي از اين موضوع مربوط به دوران گذار بوده و بخشي از آن نيز ناظر به فرآيند عملياتي است که دشمن در سال 88 طراحي و اجرا کرد؛ به بيان بهتر بايد گفت، کميت، کيفت، حجم، ابعاد، سطوح و همه چيز پديدهي فتنهي 88 با جريان 18 تير 78 متفاوت است. البته تفاوت ديگر، به جهت تکامل فرآيندي بود که در اين 10 سال اتفاق افتاده بود. در واقع فتنهي 18 تير آغاز يک عمليات بود. آن زمان تست کردند که البته علي رغم تلاش صورت گرفته طي سالهاي منتهي به 78، با شکست مواجه شد.
در سال 78،هشت سال رياست جمهوري آقاي «هاشمي» سپري شده و حدود 2 سال هم از دوران آقاي «خاتمي» گذشته بود؛ يعني، حدود يک دهه کار شده بود. بعد از پايان جنگ، در سال 68، حدود 8 سال کار زيرساختي انجام ميگيرد. در دوران کارگزاران و با حضور تکنوکراتها در عرصهي مديريت بعضي از ارزشها و ذائقههاي جامعه از جمله ذائقهي سياسي، اجتماعي و زيستي و نوع نگاه اقتصادي تغيير ميکند. پس از آن، 2 سال عرصهي اجرايي به دست عناصري افتاد که ميخواستند استحاله و تغيير را عملياتي کنند. شروع کردند به تست کردن. اما تست با شکست مواجه شد. چرا؟ چون هنوز ميوهي آنها نرسيده بود. در واقع نتوانسته بودند مقاصدشان را در لايههاي اجتماعي توسعه دهند. تنها در دانشگاه توفيقاتي کسب کردند. به گونهاي که با کشيده شدن حوادث دانشگاه به خيابان و با ورود اراذل و اوباش و در نهايت، تخريب و آشوب آفريني، چالش امنيتي شکل گرفت تا اين که نيروهاي مردمي در 23 تير وارد شدند و قضيه فيصله پيدا کرد.
اما چرا فتنهي 88، 8 ماه به طول انجاميد. اول آن که آن پروسه 10 ساله، در سال 88، 20 ساله شده بود. البته ممکن است اين شبهه پيش آيد که در سال 84 عرصه عوض شد و ورق برگشت؛ اما واقع امر اين است که در آن مقطع، تنها دستگاه اجرايي و مجلس تغيير يافته و عرصهي سياسي و قدرت اجرايي به اصولگرايان منتقل شد، اما همچنان عرصهي فرهنگي دست نخورده باقي ماند. هر چند آقاي «صفار» در رأس وزارت ارشاد قرار گرفت، ولي بدنهي آن دست نخورد. ايشان نميتوانستند به اين راحتي در بدنهي فرهنگي کشور تغيير ايجاد کنند. البته اشکالاتي هم وجود داشت که برخي در هدفگذاري اشتباه کردند. حتي وزارت کشور، که مغز کار سياسي دستگاه اجرايي است، تغيير چنداني نکرده بود. شما ميبينيد که در بدنهي وزارت کشور هنوز نيروهاي دوم خردادي حضور دارند. در ساير وزارتخانهها نيز همين وضعيت را داشتند. در عرصهي هنر، سينما، تئاتر، ادبيات، ادبيات داستاني، رمان و... همين گونه بود؛ يعني، فرهنگ که بايد تغيير ميکرد دست نخورد. در واقع روندي که آنها شروع کرده بودند، بعد از سال 84، دچار کندي شده بود؛ ولي متوقف نشده بود.
نکتهي بعد اين که آنها در سال 88 تمام توانشان را به ميدان آوردند. در صورتي که سال 78 اين گونه عمل نکردند. سال 88 جنگ احزاب بود، احد و بدر و امثال آنها نبود. جنگي بود که همه با هم متحد شده بودند. همهي آنها با تمام توان رسانهاي، اطلاعاتي و ديپلماتيک و حمايت همهي کشورهاي اروپايي و عوامل داخلي آنها به عرصه آمدند. در سال 78 تنها بخشي از نخبگان ما دچار استحاله شده بودند و بخش زيادي از نخبگان و مسوولان همچنان همراه نظام و پيرو رهبري بودند، اما در سال 88 از اين جهت کاملاً زمينه آمده شده بود. در حقيقت هيچ وقت، در طول 30 سال گذشته، تا اين حد زمينه و بستر در داخل براي دشمن فراهم نبود.
اوايل شکلگيري فتنه شايد هنوز براي دشمن، به نتيجه رسيدن تلاشهاي 20 ساله باور پذير نبود. آنها برآورد دقيقي نداشتند که ميوهي مورد نظر رسيده يا خير. روز 25 خرداد و حوادث بعد از آن دشمن را به اين باور رساند که لحظه موعود فرا رسيده است. آنها به حدي به پايان حيات جمهوري اسلامي و اتمام مأموريتشان اميدوار شده بودند که حتي ديپلماتهايشان در سفارتخانههاي تهران لباس ديپلماتيک را از تن بيرون آورده و به خيابانها آمده بودند. اين خطاي فاحش در حالي است که در هيچ جاي دنيا چنين اقدامي تا اين حد غيرحرفهاي عرف نيست. از انگليسيها، کاناداييها، استرالياييها، اروپاييها و... بعيد بود که اين گونه ديپلماتهايشان به ميدان بيايند.
جريان معارض برآورد دقيقي نداشت که ميوهي مورد نظر رسيده يا خير. روز 25 خرداد و حوادث بعد از آن دشمن را به اين باور رساند که لحظه موعود فرا رسيده است. آنها به حدي به پايان حيات جمهوري اسلامي و اتمام مأموريتشان اميدوار شده بودند که حتي ديپلماتهايشان در سفارتخانههاي تهران، لباس ديپلماتيک را از تن بيرون آورده و به خيابانها آمده بودند.
در اين ارتباط با اين فرض که کار تمام شده حتي تعداد زيادي از عوامل اطلاعاتيشان را که سالها به صورت پنهان فعاليت داشتند رو کردند. به عنوان نمونه ميتوان به اعترافهاي آن افسر اطلاعاتي سفارت انگليس اشاره کرد که در دادگاه ضمن اذعان به همکاري 8 سالهي خود با سفارت انگليس، تأکيد کرد که شبکهاي -متشکل از تعدادي از اساتيد و نخبگان- را که در اين سالها تشکيل داده بود، به دستور اين سفارتخانه به ميدان آورد.
از سويي ديگر رسانههايشان يکجا به ميدان آمدند. به عنوان مثال «بي.بي.سي» به عنوان يک رسانهي حرفهاي 100 ساله که وجاهت مشخصي در دنيا دارد حتي بدون حفظ ظواهر دست به گونهايا قدامهاي غيرحرفهاي زد که حيثيت آنها را زير سؤال برد. اين در حالي است که معمولاً رسانههاي حرفهاي با قدمت چندين ساله، اين گونه رفتار نکرده و لااقل ظواهر را حفظ ميکنند. اما «بي.بي.سي» با هدف نهايي کردن کار، تمامي اين اصول را کنار گذاشت. بنابراين تفاوت دوم اين است که در سال 88 دشمن تمام سرمايهيخود را به ميدان آورد. با اين وصف، يک بعد روندي و يک بعد سرمايهگذاري در اين ارتباط وجود داشت. در کنار اين موارد پارهاي مسايل داخلي نظير حسادتها و بيبصيرتيهاي برخي نخبگان در سال 88 بهترين بستر و زمينه براي دشمن را فراهم نمود، حال آن که اين زمينه در سال 78 به هيچ وجه مهيا نبود.
شما فرموديد با تغيير دولت بدنهي مديريتي کشور در حوزههاي مختلف برخلاف رئوس آن تغيير چنداني نکرده بود. به همين شکل بدنهي مديريت فرهنگي کشور نيز از اين قاعده مستثني نبود. سؤال اين جاست که در خود جامعه وضع چگونه بود؟ به هر حال در سال 78 وضعيت فرهنگ عمومي جامعه به گونهي خاصي بوده و در سال 88 وضعيت ديگري داشت. ارزيابي شما از نقش تغيير در فرهنگ عمومي طي اين سالها در شکلگيري فتنهي دوم چيست؟ آيا به اين تغيير فرهنگي و تأثير آن در فتنه قائل هستيد؟ ارزيابي خودتان را از نحوهي اين اثرگذاري بفرماييد.
از سال78 به بعد، زيرساختهاي فرهنگي و بستري که طي 10 سال آماده شده بود، وارد فاز عملياتي ميشود. در واقع از آن زمان، با توجه به اين که دستگاه اجرايي و قوهي مجريه در دست اين جريان قرار گرفت، تازه عملياتهاي رسمي آغاز شد. در 8 سال حاکميت دوم خرداد، کار در عرصهي فرهنگي و تغيير ذائقه به جايي رسيد که وقتي ميخواستند چند شهيد را در دانشگاهها دفن کنند، عدهاي به طور رسمي اعتراض و حتي مقاومت ميکردند. تصور کنيد اين جريان در عرصهي فرهنگي چه کرد که ما از جايي که شهيد و خانوادهي او مايهي افتخارمان بود به نقطهاي رسيده بوديم که در بعضي از دانشگاهها جسارت و جرأت پيدا کردند تا با برپايي تظاهرات، مانع تدفين شهدا در دانشگاهها شوند. شهدايي که پيکرشان ميتواند براي يک محيط فرهنگي تبرک و تيمم باشد. پيکر يک شهيد در يک نقطه مايهي معنويت، برکت، رحمت و افتخار است. بايد پرسيد چه به سر اين مملکت آوردند که کار به آن جا رسيد. اين موضوع جاي بحث فراوان دارد. به واقع کار عميقي بود. البته ريشهي اين اتفاقها را بايد در نقش کانونها، انديشکدهها و اتاقهاي فکر خارجي يا وابسته به خارج جستوجو کرد. آنها کارگاههاي آموزشي متعددي در دبي، انگليس، آمريکا، کانادا و بعضي از کشورهاي اروپايي مثل سوييس برگزار ميکردند. در واقع اين موضوع در يک شب اتفاق نيفتاد.
نميتوان نقش مرکز مطالعات را که آقاي «موسوي خوئينيها»مسؤول آن بود در تغيير و فرآيند استحاله ناديده گرفت. آن جا آقاي «بشيريه» در حوزهي سياست، آقاي «سروش» در حوزهي انديشه و ديگران در ساير حوزهها کار ميکردند. همين اتفاق در عرصهي فيلم، کتاب و ... نيز استمرار داشت. در سال 84 بخش عمدهاي از مردم آمدند و حوزهي سياسي را از دست آنها گرفتند. ولي فرهنگ دست نخورد. چرا که بيشترين تخريب در اين حوزه اتفاق افتاده بود. در هر حوزه کارنامهاي از تلاش آنها براي استحاله و تغيير ارزشهاي معنوي و اصيل انقلاب به ارزشهاي غربي و ليبرالي وجود دارد. در واقع اصل عمليات نيز از سال 76 آغاز شد که دولت به دست اين جريان افتاده و آقاي «مهاجراني» با مباني غربي در وزارت ارشاد شروع به فعاليت کرد.
اجازه دهيد به فضاي امروز کشور و حساسترين مسألهي روز يعني انتخابات مجلس باز گرديم، به اعتقاد شما استراتژي جريان معارض براي ايجاد چالش امنيتي در انتخابات آينده چگونه خواهد بود؟ آيا آنها از فرمولهاي سابق استفاده ميکنند؟ اگر چنين است، آيا ما در قبال اين فرمولها واکسينه شدهايم؟ و اگر فکر ميکنيد که از فرمولهاي سابق استفاده نميشود، ارزيابي شما از نسخهي جديد فعاليتهاي آنها و آنچه ممکن است در آينده اتفاق بيفتد، چيست؟
امروز دشمنان يک استراتژي سه لايه دنبال ميکنند. اين اهداف ترتيب و توالي هم ندارند، هر سه همزمان با هم دنبال ميشوند. مهمترين و اصليترين هدف آن است که در انتخابات آينده مشارکت کاهش يابد؛ يکي از راههاي نيل به اين هدف نيز تحريم انتخابات است. در واقع از کاهش مشارکت مردم، کاستن از مشروعيت نظام و القاي اين پيام به منطقه و دنيا که جمهوري اسلامي ايران به عنوان الگوي شما فاقد مقبوليت و مشروعيت مردمي است، دنبال ميشود.
هدف دوم ايجاد ناآرامي و چالش امنيتي است که رهبر انقلاب در خطبههاي عيد فطر دربارهي آن هشدار دادند. اما اين که از چه راهي اقدام ميکنند؟ آيا مجدد تهمت تقلب، بهانه قرار ميگيرد؟ آيا از اعتراض به رد صلاحيتها به اين نقطه ميرسند؟ يا آن که روي مسايل قومي، قبيلهاي و طايفهاي سرمايهگذاري ميکنند و به بيان دقيقتر تلاش ميکنند تا با تحريک قوميتها، لايههاي مردم را به جان هم بيندازند؟ به هر ترتيب انتخابات مجلس برخلاف رياست جمهوري، منطقهاي، استاني، طايفهاي و شهري است و اين زمينه در آن آماده است. در مجموع نميتوان به صورت دقيق برآورد کرد که دشمن به طور مشخص روي کدام يک از اين راهها سرمايهگذاري کرده است. ولي به اعتقاد بنده هر يک از اين سه روش ميتواند در چالش آفريني مورد استفاده واقع شود.
هدف سوم نتيجهي انتخابات است؛ به گونهاي که بدخواهان درصددند که اگر در ايجاد ناامني و آنارشي با شکست مواجه شده و در کاهش مشارکت نيز به توفيقي دست نيافتند، نتيجهي انتخابات را به نفع خود تغيير دهند؛ به گونهاي که ترکيب اصولگراي مجلس را تغيير داده و مجلسي تشکيل شود که هيچ اکثريتي در آن وجود نداشته باشد و از اقليتهاي مختلف، نظير اقليت اصلاحطلب، جريان انحراف و اصولگرا تشکيل شود. در اين راستا ابتدا بايد اختلافها ميان طيفهاي اصولگرا تشديد شده و روز به روز فاصله ميان آنها بيشتر شود. سپس اين آدرس غلط مخابره شود که اصلاحطلبها در انتخابات حضور ندارند. در صورتي که امروز، طبق آمار موجود بالاي 800 نفر از اصلاحطلبها بناي حضور در انتخابات دارند. القاي اين مسأله که انتخابات رقابتي نيست و رقابت تنها به دايرهي اصولگرايان محدود شده با هدف کاهش مشارکت، در نهايت نتيجهي انتخابات را به خواست دشمن نزديکتر ميکند. از اين رو از آن جا که نميتواند طيف اصلاحطلب و جريان فتنه را صاحب اکثريت کرسيهاي پارلمان ببيند در پي آن است تا هيچ اکثريتي در مجلس شکل نگيرد.
دشمن درصدد است تا چنانچه در ايجاد ناامني و کاهش مشارکت با شکست مواجه شد، نتيجهي انتخابات را به نفع خود مهندسي کند؛ به گونهاي که مجلسي فاقد اکثريت و شکل گرفته از اقليتهاي مختلف، نظير اصلاحطلب، جريان انحراف و اصولگرا تشکيل شود. در اين راستا ابتدا بايد اختلافها ميان طيفهاي اصولگرا تشديد شده و روز به روز فاصله ميان آنها بيشتر شود.
هر يک از جريانهاي سياسي اصلاحطلب، انحراف و اصولگرا در سطوح مختلف، چه به لحاظ خاستگاه و چه از حيث دامن زدن به اين موضوع، به چه نحو ميتوانند آتش بيار اين معرکه شوند؟ آيا ممکن است اصلاحطلبان همان رويهاي را که در انتخابات پيش اتخاذ کرده بودند در پيش بگيرند يا خيال جديدي در سر دارند؟ يا مثلاً جريان انحراف به اعتقاد شما چه قدر پتانسيل دارد و از چه راهي ميتواند به اين فضاي چالشي دامن بزند؟ حتي اصولگرايان با اقدامها و اظهارنظرهاي خواسته يا ناخواستهي خود چه نقشي ممکن است در اين ميان داشته باشند؟
هر کدام ممکن است در اين باره سهيم باشند و حتي سهم بعضي از آنها هم اينک عملياتي شده است. به عنوان مثال جريان فتنه سعي کرد در راستاي همان استراتژي دشمن عمل کند، به گونهاي که در شرايطي که راهبرد دشمن کاهش مشارکت است، اين جريان نيز بر طبل تحريم ميکوبد. ميگويند ما به مردم اعلام ميکنيم که ليست نميدهيم. مشخص است که برآيند ليست ندادن در نهايت همان تحريم است. البته به اعتقاد بنده بايد ميان جريان فتنه و اصلاحات تفکيک قائل بود؛ هم اينک، يک طيف اصلاحطلب داريم که درون نظام، قائل به چارچوب نظام، قانون اساسي و رهبري هستند و امروز هم در ميداناند، براي انتخابات ثبتنام کردهاند و در آن فعال خواهند بود. اکنون جبههي «مردمسالاري» که حدود چهارده گروهاند جزو طيفي از اصلاحطلبان هستند که به واقع ميخواهند درون نظام فعاليت کنند. عرصه هم براي فعاليت آنها آماده است.
جريان انحراف هم به دو طريق به دشمن کمک ميکند. رويکرد اول، تشديد اختلاف ميان اصولگراهاست. در واقع جريان انحراف تلاش ميکند اختلافها بين طيفهاي اصيل اصولگرا و به طور مشخص جبههي «پايداري» و جبههي «متحد» را زياد نمايد تا اين دو در نهايت به وحدت نرسيده و ليست مشترک ارايه ندهند. اما رويکرد دوم جريان انحراف از اين قرار است که خود را با «احمدينژاد» تطبيق داده و اين گونه القا کند که آن چيزي که منتقدين، جريان انحراف ميدانند همان احمدينژاد است. در اين ارتباط بايد توجه داشت که گذشته از آن که آقاي احمدينژاد در بسياري موارد از اين جريان حمايت تام نموده و حتي بعضاً عناصري از آنرا به عنوان خط قرمز خود دانسته است، اما ميبايست ميان احمدينژاد و کليت دولت با جريان انحراف تمايز قايل شد. دولت، وزرايي دارد که دلشان از جريان انحراف خون است و از عناصر آن متنفرند.
خود اصولگراها هم ممکن است در اثر غفلت و ندانمکاري به سناريوي دشمن کمک نمايند. به اين صورت که با تخريب يکديگر، چالشها و اختلافهاي داخلي را افزايش دهند. در اين ارتباط، درگيري دوستان پايداري و جبههي متحد در همين راستا قرار ميگيرد و بايد بدانيم که اين 100 درصد خواست دشمن است و نبايد از آن غافل بود.